داشتن خانواده سالم، با پایبندی به فرهنگ موحدانه میسر است

انتشار یافته در تاریخ: 9 ژانویه 2023

در این گفتگو که با حضور استاد ساویز در شبکه سلامت صدا و سیما (برنامه مثبت سلامت-۲۹ آذرماه ۱۴۰۱) صورت گرفته است، استاد به نقش فرهنگ در سلامت خانواده می‌پردازند. این که رشد شخصیت و احساس مسئولیت در خانواده سالم رخ می‌دهد، و این مستلزم از خود درآمدن و به دیگری پرداختن است.

این که پدربزرگ-مادربزرگ‌ها و نوه‌ها چقدر به هم احتیاج دارند: این ارتباط برای نوه‌ها به معنای دریافت حافظه تاریخی و نسلی از طریق قصه‌ها و خاطره‌گویی‌هاست و برای پدر-مادربزرگ‌ها به معنای احساس زندگی دوباره است. سبک زندگی مبتنی بر خانواده گسترده این اتصال را به خوبی برقرار می‌کند و این بخشی از فرهنگ اصیل ما ایرانی‌ها، و به طور کلی شرقی‌هاست. اما سبک زندگی امروز و فرهنگ جاری ما تحت تاثیر فرهنگ سرمایه‌داری قرار گرفته است و سبک شهرنشینی و حاکمیت اقتصاد بر همه چیز، بین پدر-مادربزرگ‌ها و نوه‌ها، حتی بین فرزند و والدین جدایی انداخته است… درمان دردهای خانواده مستلزم اتصال با فرهنگ اصیل موحدانه است.

متن گفتگو به شرح ذیل قابل بهره‌برداری است:

تفاوت و فاصله بین نسلی بین خانواده‌ها دستمایه گفت و گوی ما است…. قبل از شروع لطفا تعریفی از خانواده سالم داشته باشید…

…خانواده سالم خانواده‌ای است که در آن تمام اجزای خانواده کامل کنار همدیگر باشند: نگاه ما به خانواده نگاهی مسئولیت محور است. خانواده سالم در واقع از والدین و فرزندان تشکیل شده است و همه این ها دارای نقشی طبیعی هستند که آن را ایفا می‌کنند. این نقش‌ها در مسیری است که خانواده‌ای پویا داشته باشیم و ارزش‌های درونی خانواده را متبلور کند. قطعا اولین رکن خانواده سالم مسئولیت پذیری است و این که اعضای خانواده نسبت به هم احساس مسئولیت کنند.

مسئولیت اصولا با علاقه تفاوت دارد. انسان ممکن است کسی را دوست داشته باشد و به کسی علاقه داشته باشد ولی علت این علاقه به خود فرد بر می‌گردد. به دلیل آنکه او یا چیزی در آن فرد به من شادمانی می‌دهد. در یک جایی از وجودم نسبت به آن موضوع احساس مطلوبی دارم. ولی احساس مسئولیت از یک وادی الهی است. وقتی انسان احساس مسئولیت دارد، به تعبیر بنده خیلی زمینی نیست بلکه بیشتر الهی است. وقتی که انسان نسبت به کس دیگری احساس مسئولیت دارد یعنی از خود بیرون آمده است و دارد به کس دیگری می‌پردازد.

اصولا مسئولیت و رشد با همین شروع می شود: از خود عبور کردن و به دیگری پرداختن. نتیجتا خانواده ای که حاضرند از خودشان عبور کنند و به اعضای خانواده بپردازند، یک خانواده سالم است و به دنبال رشد و معرفت است و در واقع یک عناصر سالمی را به جامعه هدیه می دهد.

اما این شکایتی که افراد از فاصله بین نسلی دارند برای چیست؟

ما باید کمی برگردیم به گذشته‌تر تا مسئله را درک کنیم.

ما دو نوع خانواده داریم. خانواده گسترده و خانواده هسته‌ای. خانواده هسته‌ای شامل پدرو مادر و فرزندان هستند. اما خانواده گسترده، که نسل ما به خوبی از این خانواده بهره بردیم وجود پدربزرگ و مادربزرگ، خاله، عمه، دایی، عمو و… در کنار هم و در یک مجتمع و مجموعه زیستن است. این خانواده گسترده نقشی منحصر به فرد ایفا می‌کند، و اگر یکی از افراد به عنوان مثال اگر مادر دچار مشکلی شده باشد سایرین با تمام وجود و احساس مسئولیتشان به کودکان او رسیدگی می‌کنند.

ما در طول زمان به دلیل اینکه ی جامعه مدرن در غرب بوجود آمد و کم کم در جهان گسترش پیدا کرد… اصولا جامعه مدرن یعنی جامعه ای که متکی به سرمایه داری است و آن رسالت را درباره خانواده به عهده نمی‌گیرد زیرا برای او تمام ارزش‌ها مادی است و دنبال آن بوده که نیروی کار داشته باشد و تامین نیروی کار برایش اهمیت داشته است. بر خلاف جامعه الهی که ما هم جزو آن هستیم و نگاهش به ارزش خانواده است زیرا در واقع تمام ارزش‌ها از ارزش خانواده منشاء می‌گیرد. اگر جامعه‌ای بخواهیم رشد یافته باشد و در آن احساس مسئولیت نسبت به هم بکنند در آنجا خانواده نقش اصلی را دارد. اتفاقی که افتاد در طول زمان… نقش پدربزرگ و مادر بزرگ ها را نگاه کنید که چه قدر اهمیت دارد. آنان علاوه بر آنکه حافظه تاریخی دارند و انتقال دهنده یک فرهنگ به فرزندان و نوادگانشان هستند، (می‌توانند بسیار پر محبت باشند و) بین آنان و نوه ها یک رابطه زیبا است و هر دو از هم بهره­مند می‌شوند. بچه ها بدلیل آنکه حس می کنند پدر و مادر بزرگ دارای تجربه بیشتر نسبت به والدینشان هستند و اصولا هم والدین درگیر شغل و مسائل اقتصادی هستند، پدر بزرگ و مادر بزرگ‌ها وقت بیشتری دارند و این وقت خیلی خوب فرصت ایجاد می کند که با بچه ها ارتباطی برقرار کنند که بچه ها شدیدا به آن احتیاج دارند و انتقال فرهنگ گذشته به بچه هایی که در نسل بعدی به جامعه وارد می شوند خیلی مهم است. نکته مهم آن است که این بهره­‌مندی‌ای است که از طرف بچه ها به وقوع می‌پیوندد اما از سمت دیگر پدربزرگ و مادر بزرگ با وجود نوه‌ها احساس زندگی دوباره می‌کنند . این ارتباط نسلی در جامعه علاوه بر احساس مسئولیتی که بین این‌ها بوجود می‌آید برای انتقال مفاهیم مثبت و خوب و سالم، یک احساس امنیت برای بچه‌ها ایجاد می‌کند و بچه ها احساس می‌کنند از یک سری پایگاه دیگر هم برخوردار هستند. در دوره مدرن این زندگی آپارتمان نشینی و زندگی جدید که بوجود آمد، چون اصل بر آن بود که انسان‌ها بیشتر محصول ایجاد کنند و اصل بیشتر بر تولید سرمایه بوده است، خانواده مورد غفلت قرار گرفت. اصولا جامعه سرمایه‌داری مقابل خانواده است. نویسنده آمریکایی کتابی نوشته است به نام The War Against the Family  جنگ علیه خانواده. ایشان تشریح می‌کند که چرا جامعه سرمایه‌داری با خانواده تضاد دارد و آن را دوست ندارد. و این‌ها را از هم جدا می‌خواهد. یعنی علاوه بر آنکه خانواده گسترده نباید باشد و باید جدا از هم زندگی کرد، در بعضی موارد با خانواده هسته‌ای هم وفق نیست زیرا حتی وقتی زن و شوهر از هم جدا می‌شوند دو خانواده ایجاد شده و مصرف کالا بیشتر می‌شود و حتی اگر فرزندان هم زود تر جدا شوند این امکان را می‌دهد و که بهره‌وری و تولید بیشتری رخ دهد.

بنابراین دو تفکر خیلی جدی در دنیا وجود دارد که یکی اصالت به ارزش‌ها می‌دهد و می‌خواهد که جامعه ارزشی به وجود آورد و انسان‌ها از نظر روان سلامت باشند و تفکر دیگر برایش اهمیت در سودآوری است. این دو نگاه وجود دارد و فکر می‌کنم این تفاوت نسلی به دلیل برخورد این دو نگاه با یکدیگر به وجود آمده است.

حال که این مدرنیزه شدن که به هر حال پیش آمده است. حالا که نمی‌شود از آن جلوگیری کرد چگونه والدین و فرزندان می‌توانند همپای هم پیش روند تا این شکاف موجود کمتر بشود؟

ما وقتی از جامعه  و خانواده سالم صحبت می‌کنیم، منظورمان این نیست که به عقب برگردیم، بلکه منظورمان این است که به خانواده باید توجه بیشتری بشود. وقتی خانم و آقا مهمترین مسئله‌ای را که در نظر می‌گیرند، رفاه باشد، خوب این اتفاق نمی‌افتد و خانواده اجزایش به هم نمی‌رسند. ولی ما توجه داشته باشیم که ما قبل از آنکه مرفه باشیم، به ارتباطات انسانی بین خودمان نیاز داریم. رابطه زن و شوهر نمی‌تواند رابطه‌ای بر اساس رفاه باشد و ادامه این رابطه نمی‌تواند مسئله‌اش رفاه باشد. می‌بینیم گاهی خانواده‌هایی که پول و سرمایه کمی دارند اما خیلی دارای معرفت‌اند و به طبیعتشان رجوع می‌کنند و آنچه در طبیعتشان هست را بروز می‌دهد و وقتی کنار هم زندگی می‌کنند، می بینیم خیلی روابط خوبی با هم داردند. اعضا به خوبی احساساتشان را به هم منتقل می‌کنند.

 ما در جامعه شهری قدری دچار مشکل شده ایم. زندگی مدرن بر ما اثر گذاشته است. آپارتمان نشینی بین ما فاصله ایجاد کرده است. وقتی قرار است هم دیگر را ببینیم باید فاصله ای طولانی را طی کنیم. حال چه بکنیم؟ از نظر من اول باید ببینیم ارزش اولیه و بالاترین چیزی که در ذهن ماست، چیست؟ مهمترین مسئله به خصوص برای ما که جامعه ای شرقی هستیم که در مرکز تمدن بوده است، خیلی مهم است که توجه بیشتری به روابطمان در خانواده بکنیم. اولین چیز رابطه زن و شوهر است که باید بر مبنای صداقت باشد. اگر بخواهیم این رابطه بر اساس صداقت ادامه یابد باید زمینه هایی را به وجود آوریم، باید درک درستی از هم داشته باشیم. زیرا بچه ها از والدین خود یاد می گیرند. من چندین بار عرض کرده ام که مدرسه و دانشگاه نمی توانند فرزندان را تربیت کنند. ارزش های انسانی و اجتماعی در خانواده به وجود می آید. فکر کنید که راستگویی، سلامت روان و … همه در خانواده بوجود می آید.

گاهی در جوامع به دلیل تصادم فرهنگ ها که به آن روبرو هستیم، (این نقش ها در خانواده قدری به هم می ریزد و روابط هم مختل می شود).  قبلا عرض کرده ام که ما دو فرهنگ داریم. یکی فرهنگ اصیل که در گذشته بوده و جوانمردی و رسیدگی به دیگران و … جزیی از فرهنگ اصیل ما است. و بسیاری از اوقات می بینیم که خانواده به زیبایی کنار هم به دلیل آن فرهنگ اصیل زیست می کنند.

امروزه اما فرهنگی (هم) وجود دارد که اسمش را من فرهنگ جاری می گذارم که متاسفانه ملغمه ای است از فرهنگ های مختلف… باید عرض کنم حوزه فرهنگ متفاوت از حوزه اقتصاد است. حوزه اقتصاد را می شود بخش هایی را از هر کشوری گرفت و یک اقتصاد پویا از ترکیبشان ایجاد کرد. لازم نیست پیشینه ای داشته باشد. می توانند این ها را به هم وصل کنید و محصول تولید کنید و ساختار کارآمد باشد. اما در فرهنگ اینگونه نیست. زیرا سال ها طول می کشد تا یک فرهنگ در یک کشور ایجاد شود. شما نمی توانید دنبال فرهنگ وارداتی باشید، (زیرا) نکته مهمی که وجود دارد آن است که فرهنگ اجزایش باید با هم سازگار باشد. نمی شود فرهنگ را به شکل منفصل بگیرید و به هم متصل کنید زیرا این ها با هم نمی خوانند. بنده معتقدم که مشکل اقتصادی ما هم بخشی ناشی از مشکلات فرهنگی ما است. در واقع اجزای فرهنگی که با هم ناسازگارند و فرهنگ جاری حال حاضر ما را تشکیل داده اند. در واقع خانواده رکن و اساس جامعه است اگر همه ما تصمیم بگیریم به دنبال خانواده سالم برویم که اعضایش با هم ارتباط صمیمی دارند  و راستگویی و … وجود داشته باشد  و با هم به دنبال رشد و ارتقای خانواده باشیم حتی با قدری امکانات ضعیف تر با هم احساس خوشبختی می کنیم.

بنده مطالعاتی داشتم بر خانواده های خیلی ثروتمند در دنیا ، دیدم که (اغلب) این ها احساس خوشبختی نمی کنند. یعنی رفاه و ثروت نمی تواند خودش ضامن خوشبختی انسان باشد و از آن مهم تر آن که خوشبختی عامل بیرونی ندارد. یعنی کسی (به عنوان مثال پسر جوانی به دختر جوانی در فرایند آغاز زندگی مشترک) نمی تواند بگوید من تو را خوشبخت می کنم!  زیرا خوشبختی چیزی درونی است و کسی نمی تواند خوشبختی را هدیه بدهد. اما یک خانواده سالم می تواند این زمینه را ایجاد کند.

عرض بنده آن است که بحران هایی که در جامعه مشاهده می کنیم، ارتباطات بچه ها، پرخاشگری ها، تعارض های درون خانواده همه این ها ناشی از این است که ما یک فرهنگ ثابت و مشترک نتوانستیم در خانواده ایجاد کنیم، و بالتبع منجر به مشکلات مشابه در جامعه شده است. اگر قرار باشد یک فرهنگ سلامت در جامعه جاری شود باید از خانواده ها شروع شود باید خانواده ها به این مسئله فکر کنند که کنار هم زیستن و دوست داشتن همدیگر و زمینه ی رشد را فراهم کردن خیلی مهم تر از آن است که ما فقط کار کنیم و کار کنیم تا ثروت بیشتری ایجاد کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلاش علمی خستگی‌ناپذیر

خانواده سالم، احیای خانواده، و جامعه خانواده محور وجه بارز کار علمی استاد را تشکیل می دهد، و سابقه ای بیش از چهل سال را در تحقیق و مشاوره رقم زده است. در نگرش ایشان، ارزش های اجتماعی از خانواده سرچشمه می گیرد و خانواده منبع رشد اخلاقی جامعه است، و حل موثر بیماری های اجتماعی با توجه به محوریت خانواده سالم امکان پذیر خواهد بود. ایشان در فاصله سالهای 1386 تا 1390 عهده دار مدیریت مرکز مشاوره روانشناختی دانشگاه علم و صنعت و نیز مشاور دانشکده مهندسی برق در ارتقای فضای انسانی و پیشرفت علمی بوده اند. وجه مهم دیگر فعالیت علمی و تخصصی ایشان، حوزه جوانان، و روانشناسی اجتماعی و محیطی با تکیه بر محیط‌های آموزشی، به خصوص آموزش عالی و دانشگاهی است. امروز ایشان به عنوان مشاور ارشد رئیس دانشگاه شاهد، و نیز به عنوان مشاور اجتماعی معاونت فرهنگی دانشگاه علم و صنعت برای پیشرفت علمی بر مبنای ارتقای فضای انسانی تلاش می کنند. ایشان معتقدند که انگیزه قوی و ارتباطات سالم انسانی در میان اعضای دانشگاه، کلید تحرک علمی است و بیدار کردن انگیزه های خفته جوانان، به معنای فعال ساختن ظرفیت های نهفته دانشگاه برای تاثیرگزاری در کشور است.