نحوه مواجهه والدین با برخی رفتارهای ناسازگارانه در کودک
ما نسبت به سلامت و رشد فرزندمان مسئولیت هایی داریم. با این حال تشخیص این که در قبال رفتارهای کودکان چگونه باید واکنش نشان دهیم گاهی آسان نیست.والدین گاه با رفتارهایی مواجه می شوند که آنها را نگران می سازد. به عنوان مثال اگر کودک مکرّراً بگوید: “من بهترینم”، واکنش والدینی که نگران اوج گیری خودبرتربینی در فرزندشان هستند بایستی چگونه باشد؟ در مقابل رفتارهای قلدرمآبانه، کلمات ناپسند و زشت، یا به زورگوییهای کودک چگونه بایستی واکنش نشان داد؟ این مقاله برخی از نکات کلّی را در تعامل والدین با این نوع رفتارها مطرح میکند.
مخاطب تشویق و تنبیه باید کار کودک باشد و نه شخصیت او
نحوه تشویق و تنبیه ما در شکل گیری شخصیت کودک موثر است. نوع جملاتی که ما به عنوان والدین به کار می بریم، ارزشها را برای فرزندان ما تعریف میکند. اگر در تشویق و تنبیه جملات ما ناظر به عمل کودک باشد، کار دارای ارزش خواهد شد. در نقطه مقابل، وقتی والدین از کودک خود جملهای با مضمون “من از همه بهترم” یا “من بهترینم” را زیاد میشنوند، یکی از دلایل میتواند نحوه تشویق آنان باشد. چنانچه کودک را در قبال کارهای ارزشمندش با عباراتی مانند “پسر خوب” یا “بهترین دختر دنیا” مورد تشویق قرار دهیم، توجه کودک را به سوی خود او سوق دادهایم. علاوه بر این کودکانی که استعداد “خاص بودن” را نشان داده و تمایل به خودبرتربینی را پیدا می کنند، در ورود به جامعه ممکن است به شدّت سرخورده شوند و در مدرسه نیز در تلاش برای به رسمیت شناخته شدن در جایگاه “برترین” تنشهای زیادی را متحمّل شوند. چنین کودکانی می توانند مستعد برخی آشفتگیهای روانی در آینده باشند. این در حالی است که دیده شدن به عنوان بهترین حتی اگر امکانپذیر باشد نیز، کمک چندانی به رشد فرزند ما نخواهد کرد.
متأسّفانه برخی از والدین برای تنبیه و سرزنش یک خطا نیز خود کودک را مخاطب قرار می دهند و با به کاربردن عباراتی از قبیل احمق، کندذهن، بیعرضه، دست و پاچلفتی، بدردنخور، احساس خودارزشی کودک را مورد حمله قرار میدهند، یا با عباراتی مانند تو فقط بلدی خراب کنی، تو به درد هیچ کاری نمی خوری، همه کارهایت عوضی است، همه اش تقصیر توست، حوصله آدم را سر میبری و مشابه آن، اعتماد به نفس او را تخریب میکنند. جملاتی مانند “اگر این کار را بکنی دوستت ندارم” نیز ارزش خود کودک را دستمایه کنترل رفتار او قرار میدهند و احساس ارزشمندی و “خودارزشی” او را به یک کار مشخص وابسته می کنند. این شیوه نیز که پاسخ به نیاز بسیار مهم و حیاتی کودک را به محبّت، مشروط به تطابق کودک با رفتار مطلوب در موارد مختلف می کند، می تواند تأثیر نامطلوبی بر احساس عزّت نفس کودک داشته باشد.
واقعیت آن است که در تنبیه یا تشویق اعمال کودک، بایستی کار کودک و نه خود او را مخاطب تحسین یا تقبیح قرار داد. خوب و بد، نباید برای توصیف خود کودک به کار رود، بلکه لغاتی برای توصیف کار و عملکرد اوست. به این ترتیب هیچ کودکی برای همیشه بهترین نیست و هیچ کودکی هم بد نیست، بهترین بودن در یک کار مشخص است که معنا می یابد و ثابت و دائمی هم نیست؛ بستگی به کاری دارد که در هر مورد انجام شده است. به این ترتیب عبارات مناسب برای تشویق و تنبیه معمولاً چنین هستند: ” چه کار خوبی، چه نقاشی خوبی، این رنگ چقدر خوب انتخاب شده،… این کار چقدر خوب انجام شده…”، یا “این کار بهتر میتوانست انجام شود اگر…” یا “باید بگویم این کار خوبی نبود….”
مواجهه با زورگویی های کودکانه
نادر 5 سال دارد. والدین نادر به او توجه و محبّت دارند، امّا با شگفتی شاهد آن هستند که او گاه کلمات زشتی را که از رسانه یا مهد کودک آموخته نثار مادر خود کرده، و گاه نیز وقتی چیزی را از والدین خود می خواهد بی صبرانه آنان را می زند. پدر نادر اغلب چنین واکنش نشان می دهد که “وقتی تو مرا می زنی دردم می آید، اما من تو را نمی زنم. اگر در بیرون از خانه این کار را بکنی آنان هم تو را خواهند زد. مواظب رفتارت باش…”
نادر سخن پدر خود را درک می کند. شیوه واکنش پدر، البته نادر را متوجه خطرات رفتار تندش در بیرون از خانه می کند، اما کمک چندانی به حل مشکل در خانه نمی کند. واقعیت آن است که امتیاز دادن به رفتارهای نادرست اغلب کار درستی نیست، زیرا رفتارهایی را در خانه نهادینه میکند که مخلّ فرایند رشد بعدی کودک است.
کودک با نیازهای طبیعی و تجربیاتش زندگی می کند. نیازها و خواستههای کودک معمولاْ در قالب هیجانات او بروز میکند. عنصر تعقّل در کودک در حال رشد است و به خصوص در سنین پایینتر ممکن است نقش کمتری نسبت به تجربهها و هیجانات در شکل دهی رفتارهای او داشته باشد. گفتگوی پدر و مادر با کودک و توجیه او و مشارکت دادن او نسبت به تصمیم هایی که در حوزه مربوط به او گرفته میشود، قویاْ توصیه میشود، به رشد عقلانی او کمک می کند و از بروز احساس نامطبوع تحمیل از سوی والدین در کودک جلوگیری می کند. با این حال تجاربی که کودک کسب میکند نقش پررنگی در رفتار او دارد.
تجربه سوختن دست در اثر تماس با شیئ داغ، تجربه مهمی است که تقریباً همه کودکان آن را کسب می کنند. برخی از تجارب به کودک می آموزند که خواسته ها و هیجانات خود را مدیریت نماید و خود را از خطرات دور نگاه دارد. نباید کودک را از تجربههای مهم زندگی محروم کرد. یکی از تجارب لازم برای کودک آن است که بداند هر کنشی میتواند واکنشی را به دنبال داشته باشد و واکنش برخی رفتارها ممکن است سنگین باشد. در مثالی که در مورد نادر ذکر شد، دادن امتیازات بیجا کودک را از این تجربه محروم می سازد و تجربه غلط عبور از والدین از طریق اصرار و اعمال فشار را، که با رشد او مغایرت دارد، در او تثبیت می نماید.
در مرور تاریخچه دوران کودکی برخی از نوجوانانی که از تعادل رفتاری خارج می شوند، مشاهده شده است که والدین امتیازات زیادی را به راحتی و بدون انتظار متقابل واگذار نموده اند. در نتیجه پس از مدتی، والدین چیزی برای پاداش دادن نداشته اند و اهرم تنبیه و تربیت را هم از دست می دهند. فرزند نیز، که هر آن چه می خواسته به آسانی به دست آورده، تبدیل به انسانی کم انگیزه می شود، که تلاش برای کسب چیزی برای او معنا ندارد. انسان بی انگیزه با فشار هوسهای درونی به راحتی طغیان می کند و به خود و دیگران آسیب می زند، ضربه می زند و ضربه می خورد.
اکنون باید بپرسیم که راه حل چیست؟ نحوه مواجهه والدین با زورگویی های کودکانه چیست؟ سه دیدگاه می تواند به ما به عنوان والدین کمک کند تا از بروز “اعتماد به نفس بادکرده” پرهیز کرده، به رشد شخصیت های متعادل کمک نماییم:
به خود کودک امتیاز ندهیم، بلکه امتیاز را به کار او بدهیم: “آفرین، چه نقاشی خوبی! این انشا چقدر خوب نوشته شده! به به، اینجا چقدر تمیز شده، چه کار خوبی …” گاهی نیز اشاره به کننده کار (کودک) میتواند با حفظ محوریت ارزش کار به ارتقای احساس خودارزشی کودک کمک نماید: “چقدر کارها خوب پیش می رود وقتی نادر کمک می کند…”.
به این ترتیب او قهرمان نیست بلکه کارها منشأ خیر هستند و او بایستی خود را در کار اثبات نماید. در نتیجه نیروی کودک از اوج گیری در مسیر خودبرتربینی بازمی گردد و در مسیر خودسازی خرج می شود.
در شرایط سخت، گاه باید تحمّل کرد و صبور بود، و از دادن قولها و امتیازات بیهوده پرهیز نمود. وام دادن به کودک در این شرایط او را در مسیر غلط، شرطی خواهد کرد: او تجربه میکند که با رفتار زیادهخواهانه یا زورگویانه می تواند به خواست خود برسد. عبور از این شرایط گاه سخت است امّا این شکیبایی هزینهای است که والدین پرداخت میکنند تا چارچوب اصلی حفظ شود و موجودی طغیانگر تربیت نشود. به عنوان مثال اگر برادر بزرگتر بگوید همه اسباب بازی ها (از جمله اسباب بازی های برادر کوچکتر) مال من است، چه باید کرد؟ برخی از والدین برای آن که مشکل را موقتاً حل کنند برادر کوچکتر را راضی می کنند که این اسباب بازی ها موقتاً مال برادر بزرگ تر باشد. اما این شیوه تجربه غلط زیاده خواهی را در فرزند بزرگتر تثبیت می نماید و او را به سوی رفتار خودبرتربینانه و زیادهخواهانه نسبت به دیگران سوق میدهد.
وقتی وسیله ای را برای فرزندمان، به خصوص در سنین بالاتر تهیه می کنیم، خوب است او بداند که برای تدارک هر یک از این نوع امکانات، زحمت کشیده شده است. در سنین بالاتر از هفت سالگی، تفویض مسئولیت به فرزندان به رشد شخصیت متعادل آنان عمیقاْ کمک میکند. این مسئولیتها در محدوده توان او داده میشوند: از خوب نوشتن یک مشق درسی، تا کمک به مادر تا خرید نان یا کمک به خواهر کوچکتر. وقتی پاسخ به خواستههای کودکان در مقابل انجام مسئولیتهای آنان صورت گیرد، مسیر تنبیلی یا خودبینی به مسیر خودسازی تغییر مییابد.
یک نشانه مفید در درک شرایط کودکان، مشاهده ارتباط او با دیگر کودکان است. کودک میتواند کودکان دیگر را ببیند و از آن ها یاد بگیرد. هرچه این ارتباط سازگارانه با دیگران بیشتر باشد، احتمالاً مسیر بهتری در رشد او طی خواهد شد. زیرا کودکی میتواند به خوبی با سایر کودکان تعامل کند که خود را بالاتر از دیگران نبیند، و خود را هم سطح دیگر کودکان بداند. کودکانی که نتوانند به خوبی با همسالان خود تعامل کنند، ممکن است در آینده فشارهای نامطبوعی را متحمّل شوند.
سخن پایانی: کودک ما ممکن است رفتارهای زورگویانه، حرفهای تند و ناراحتکننده، یا برتریجویی کودکانه از خود بروز دهد. امّا کودک نسبت به رفتارهای تند و خشن والدین آسیب پذیر است. در شرایطی که دانشی نسبت به ریشه رفتار کودک نداریم، اعمال فشار بر کودک یا تنبیه صرفاً بر اساس تصوّری که از رفتار صحیح داریم، می تواند نتایج مخرّبی به دنبال داشته باشد. والدین بایستی به نیازها و خواستههای طبیعی فرزندان، به خصوص نیاز به توجّه و محبّت، اهتمام ورزند. علاوه بر همه اینها، والدین بایستی در خصوص ریشه رفتارهای کودکان خود به کسب دانش بیشتر بپردازند. برخی از رفتارها در برخی از کودکان ممکن است ناشی از اشتباهات قبلی والدین مانند بی توجهی به نیازهای طبیعی او باشد یا ریشه در شرایط جسمی خاص کودک داشته باشد و این موارد لازم است به شکل دیگری مورد توجه و رسیدگی ویژه قرار گیرند.