پرسش و پاسخ

 استاد ساویز پاسخ می‌دهند: آیا سوالی دارید و مایلید بیشتر بدانید؟ آیا در حوزه خانواده، جامعه، شغل و تحصیل با مشکل یا چالشی مواجه هستید و مایلید مشاوره‌ بگیرید؟  شما هم می‌توانید پرسش خود را در پایین این صفحات مطرح کرده، و پاسخ آن را نیز در همین صفحه دریافت و مطالعه نمایید.

ss

  1. خانم دانشجو ۲۵ ساله گفت:

    1 چرا برخی تحصیل‌کرده‌ها حتی در برقراری ارتباط با فرزندان خود مشکل دارند در حالی که برخی از والدین با وجود آن که تحصیلات رسمی ندارند فرزندان موفقی تربیت می‌کنند ؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      واقعیت آن است که دانشی که نیاز اولیه تربیت فرزندان است متاسفانه در مدارس و دانشگاه ها ارائه نمی‌شود. علاوه بر این، درک‌ ظریفی که برای اداره یک خانواده سالم مورد نیاز است از منابع متعددی مثل نگاه جهان بینانه، شناخت ارزشها و اهداف عالیه خانواده، و درک طبیعت انسان و کسب حکمت‌های زندگی به دست می‌آید و علوم فعلی این دانش‌ها را به صورت یکجا به ما ارایه نمی کند. از سوی دیگر علوم فعلی در مطالعه ابعاد وجودی انسان جدیدند و در طول تاریخ، انسان‌های متفکر با به‌کارگیری عقلانیت، تجربه‌ها و حکمت‌ها و به خصوص با تکیه بر معرفت دینی و فرصت بیشتری که در ارتباط مستقیم با طبیعت سپری می کردند، مجال بیشتری برای تشکیل ذهن و نگاه سالم‌تر داشتند. سواد زندگی کردن متفاوت از سواد دانشگاهی است. به این ترتیب همه باید به دنبال دانشی تحت عنوان سواد زندگی باشیم، به دنبال آن که فرا بگیریم وهر دو گروه نامبرده نیازمند فراگیری این نوع از سواد، یعنی سواد ارزشمند زندگی کردن هستند.

  2. مادری ۴۵ ساله گفت:

    2 چرا دختر نوجوان من ساعت ها جلوی آیینه صرف آراستن خود می‌کند امّا به آموختن و مطالعه علاقه‌ای نشان نمی‌دهد؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      بخش مهمی از شخصیت فرزند ما در کودکی شکل می‌گیرد و عملکرد و گفته‌های ما در شکل‌گیری شخصیت فرزندمان موثر است. رفتار و گفتار ما ارزش‌ها را برای فرزندان ما تعریف می‌کند. حتّی گفتگوهای ساده ما در خانه برای کودک مشخص می‌کند که چه چیزی ارزش است و چه چیز نیست. وقتی کودکمان را با عبارتی مانند دختر خوشگلم مورد نوازش قرار دهیم، زیبایی ظاهر را به عنوان ارزش معرفی می‌کنیم، و نباید تعجّب کنیم اگر او بنا بر همان ارزش‌های آموخته شده ساعات طولانی را صرف مهم‌ترین ارزش آموخته شده کند و به ظاهر خود بپردازد. امّا اگر از عبارت دختر فهیم من، دختر عاقل من، یا دختر دانای من استفاده کنیم،‌ تعقل و دانایی را ارزش قلمداد کرده‌ایم و همین ارزش‌ها هستند که می‌توانند مبنای جهت‌گیری و عملکرد فرزند ما در دوران نوجوانی قرار گیرند.

  3. پدری ۴۲ ساله گفت:

    3 با فرزندم که در سنین نوجوانی است احساس فاصله می‌کنم. او معمولا وقت خود را با امور مورد علاقه‌اش به سر می‌برد و من نیز راه و شیوه خودم را در زندگی دارم. نمی‌دانم چگونه می‌توانیم به هم نزدیک‌تر شویم؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      بسیاری از ما فکر می‌کنیم همین‌که با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنیم، خودبه‌خود باعث خواهد شد که فرزندانمان هم مانند ما بیاندیشند و مثل ما به زندگی نگاه کنند، امّا چنین نیست. ما برای نزدیک شدن به هم باید آماده تغییر در رفتارها و برهم‌ریختن بخشی از عادت‌های خود باشیم و برای آن که این حرکت موفق باشد، بایستی از والدین آغاز گردد. والدین بایستی برای برقراری ارتباط، آن‌چه را برای فرزندشان مهم است مهم بدانند و به عنوان یک همراه در دنیای ذهنی فرزند خود وارد شوند. یک نوجوان موفق رابطه خود را با پدرش چنین توصیف کرده است: پدر خود را کوچک می‌کرد تا در دنیای کودکانه من جا شود، و از آن جا با هم همسفر می‌شدیم و با حضور پدر به عنوان یک همراه پرتجربه، دنیا را با هم از نو کشف می‌کردیم، و این فرایندی بود که پدر طی آن تجارب خود را هم به من انتقال می‌داد… اگر اراده ما در نزدیک شدن به یکدیگر قوی باشد، فاصله بین فرزندان و والدین به آسانی قابل رفع است.

  4. پدري ۳۳ ساله گفت:

    4 برخی از خانواده‌های بستگان نزدیک ما انتظار رفت و آمد و معاشرت از ما دارند امّا فضای مناسبی از نظر اخلاقی در خانه آنان وجود ندارد. آیا ممکن است این معاشرت بر فرزندمان آثار بدی داشته باشد؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      آموزه‌ها و دریافت‌های کودک از محیط بر شخصیت او آثار بسیار عمیقی دارد و تأثیر رفتارهای بزرگسالان بر کودکان به مراتب شدیدتر از رفتارهای همسالان است و می‌تواند آثار سوء در برداشت‌ها و عملکردهای آنان بگذارد. بنابراین اگر احساس می‌کنیم کودکمان در جایی الگوهای غلطی را مشاهده می‌کند، و در عین حال ادامه معاشرت اجتناب‌ناپذیر است، لزومی ندارد که توقّع افراد را در مورد همراه بردن کودکمان در حداقل ارتباطی که داریم برآورده سازیم…

  5. مادر یک پسر ۹ ساله گفت:

    5 مدّتی است که فرزند ما می‌گوید دیگر دوست ندارد به مدرسه برود و ما علّت این بی‌علاقگی را درک نمی‌کنیم. چند هفته قبل فرزند ما توسط ناظم دبستان جلوی جمع تنبیه شده بود و وقتی که ما برای بازگرداندنش به منزل به مدرسه رفتیم با دیدن ما بغضش ترکید. یکی از اقوام می‌گفت بزرگ می‌شود و فراموش می‌کند. آیا این درست است؟ آیا لازم است ما کاری انجام دهیم؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      این بی‌علاقگی ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از رایج‌ترین دلایل احساس تحقیر است. بچه‌ها دوست ندارند به محیطی بازگردند که در آن کرامت و احترام انسانی آنان شکسته شده است. چنین شرایطی ممکن است در اثر تنبیه یا قلدری یکی از همسالان ایجاد شود.
      احساس سرشکستگی را هرگز نباید دست کم گرفت. شاید ناظم به تبعات مخرّب شیوه تنبیه خود آگاه نیست و تنبیه دانش‌آموزان برای ما نیز عادی تلقّی شود، امّا ظلمی که صورت گرفته برای فرزندمان بزرگ است، و به همین نسبت آثار بزرگی هم در ذهن او دارد. انسانی که در برابر دیگران کوچک شود و مجبور باشد این امر را بپذیرد و عزّت نفس و احساس ارزشمندی خود را از دست بدهد، می‌تواند در آینده مستعدّ انواع انحراف‌‌ها باشد. لذا این مسئله باید به سرعت حل شود، و عزّت نفس کودک با حضور مدافع کودک احیا شود. با توجّه به عواقب حسّاس این مسئله، انعطاف نابجا و صرف نظر از حقوق کودک جایز نیست. مسئولیت پشتیبانی از فرزند در برابر فشارهای اجتماعی بیرون از خانه، معمولاً بر عهده پدر است که محور امنیت و تکیه‌گاه اجتماعی خانواده است، و وقتی فرزند پدر را مدافع و محافظ حقوق خود بیابد، عزّت نفس او در برابر اوّلین تجربه‌ها از ضربات اجتماعی مقاوم می‌گردد.

  6. مادری ۴۵ ساله گفت:

    6 همسرم از خواستگار دخترمان انتظار پذیرش مهریه سنگینی را دارد و معتقد است که این رقم حتی اگر او نتواند آن را پرداخت کند باعث می‌شود به فکر جدایی نیافتد. نظر شما چیست؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      تجربه خلاف این امر را نشان داده است. در چنین مواردی از درگیری‌های خانوادگی، مرد ممکن است در مواجهه با دشواری‌ها و سوتفاهم‌های پیش آمده در حین زندگی مشترک، زن جوان خود را از بیم مطالبه مهریه خارج از طاقت و سنگین، مورد تهمت قرار ‌دهد و پس از مدّت‌ها کشمکش و تلخکامی، نتیجه همچنان جدایی باشد. واقعیت آن است که کارکرد مهریه تضمین اجباری بقای زندگی مشترک نیست. مهریه بر اساس تعریف اولیه، هدیه‌ای است در حد توان فعلی خواستگار که سهم قابل توجهی از دارایی فعلی اوست، و به همین دلیل می‌تواند نشانه‌ای بر راستین بودن علاقه او باشد. مهریه بایستی در همان زمان عقد از سوی مرد قابل پرداخت باشد، بنابراین مقدار آن باید عددی واقعی در حدّ وسع فعلی داماد و از روی میل او باشد. در نتیجه توافق بر مهریه‌ای که پسر جوان با سال‌های طولانی کار زاهدانه نیز توان تأمین آن را نداشته باشد، متأسّفانه نوعی دروغ است که پایه آن از ابتدای زندگی مشترک گذاشته می‌شود و همین پایه غلط و نگرانی‌های ناشی از آن، می‌تواند فرایند طبیعی شکل‌گیری اعتماد میان زن و شوهر جوان را مختل کرده و بنای خانواده را سست و لرزان ‌سازد.

  7. پدری ۳۵ ساله گفت:

    7 شنیده‌ایم در برخی کشورها فرزندان در اواخر نوجوانی از والدین جدا می‌شوند و حتّی خانه مستقل می‌گیرند. آیا این شیوه درستی است؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      تربیت ما بایستی فرزندانی مستقل بارآورد که بتوانند بدون ما هم زندگی خود را به خوبی مدیریت کنند. البته در جوامع صنعتی (با اقتصاد سرمایه‌داری) استقلال فرزندان معمولاْ از طریق کندن از والدین است که در جامعه و مدرسه و رسانه تشویق می‌شود، حتّی وقتی که هنوز نیازهای عاطفی و انسانی فرزندان در ارتباط با والدین اشباع نشده باشد، و ارتباط و تبادل فکری بین والدین و فرزندان اندک است. امّا استقلال مورد نظر در فرهنگ ما رسیدن فرزند به توانایی روی پای خود ایستادن، رشد عقلانی و قدرت تصمیم‌گیری است که با حفظ روابط انسانی و عاطفی با والدین امکان‌پذیر است. در این رابطه والدین همچنان پایگاهی امن هستند که جوان می‌تواند به آن‌ها رجوع کند. علاوه بر این با بزرگ شدن فرزند، یک رابطه مثبت متقابل بین او و والدین شکل می‌گیرد و فرزند که علاقه‌مندی و پویایی بیشتری در کسب و تحلیل اطلاعات روز دارد متقابلاً می‌تواند به افزایش دانش و توانمندی والدین کمک برساند.

  8. خانم ۲۶ ساله گفت:

    8 همسرم گاهی به برخی مسائل ضدّارزشی توجّه دارد. نگرانم که اگر با او مطرح کنم رابطه‌مان خراب شود. چه باید کرد؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      ارزش‌ها اموری هستند که توجّه به آن‌ها باعث سلامت و رشد ما می‌شود. مانند راستگویی و صداقت، ایمان، و محبّت. ضدّارزش‌ها در نقطه مقابل قرار دارند و اگر فرصت ورود به خانه را بیابند، آرام آرام انسان را از سلامت جدا می‌کنند و روابط ما را نیز تخریب می‌کنند. به همین علّت بایستی در برابر ضدّارزش‌ها مقاومت و ارزش‌ها را در محیط حفظ کرد هر چند این کار هزینه و زحمت داشته باشد. البتّه این امر در ارتباط بین دو همسر بایستی عاقلانه و تدبیرمدارانه صورت گیرد و نباید با رفتارهای آسیب‌زا اشتباه گرفته شود.

  9. پسر دانشجو ۳۲ ساله گفت:

    9 یک خانواده خوشبخت چگونه خانواده‌ای است؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      شاید منظور از خوشبختی احساس رضایت پیوسته‌ای است که از با هم بودن و تلاش مشترک در مسیر رشد و تعالی معنوی خود و ارزش‌های ناشی می‌شود.
      بسیاری از محققین خانواده معتقدند خانواده خوشبخت خانواده‌ای است که در آن تعادل و تکامل وجود دارد. تعادل به این معناست که همه اعضای خانواده در جایگاه طبیعی خود باشند و به مسئولیت‌ها و وظایف جایگاه خود (همسری، مادری و پدری،…) عمل کنند. مرد نقش خود را در تأمین امنیت و معاش و مدیریت خانواده،‌ و زن نقش خود را در لطیف کردن فضای خانه و نوازش و مهربانی و عاطفه به خوبی صورت دهد. پس بایستی نقشی را که در خانواده بر عهده داریم بشناسیم.
      تکامل نیز به معنای رشد است. مفهوم تکامل اشاره به این معنا دارد که خانواده سالم یک مجموعه‌ی ایستا و یکنواخت نیست، بلکه یک مجموعه‌ی در حال حرکت است. نمی‌توانیم در حال رشد توانایی‌ها و بردباری‌های خود و رفع عیوب و نواقص خود نباشیم و در عین حال احساس خوشبختی کنیم. احساس خوشبختی حقیقی، چیزی است که در مسیر رشد دادن خود و کمک به دیگر اعضای خانواده (همسر و فرزندان) در طی کردن مسیر رشد به دست می‌آید، هر چند که این مسیر پرزحمت و در مواقعی پرفراز و نشیب باشد. خوشبختی با رفاه برابر نیست. بسیاری از همسرانی که با تلاش مشترک خود سال‌های اولیه را با امکانات اندک سپری کرده و با قناعت و زحمت زندگی خود را ساخته‌اند، خاطرات شیرینی از همدلی و همکاری در آن سال‌ها دارند و احساس خوشبختی آن سال‌ها را حتّی بیشتر از امروز که امکانات بیشتری دارند می‌دانند. در واقع این دشواری‌ها زمینه احساس مسئولیت بیشتر و اتصال بیشتر زن و شوهر به یکدیگر را فراهم ساخته است و همین تحوّلات روحی و درونی است که نوعی احساس رضایت عمیق را در انسان پدید می‌آورد.
      در خصوص پاسخ به این سوال همچنین می‌توانید مقاله آرمانشهر خانواده را در بخش مقالات همین سایت مطالعه نمایید.

  10. آقا ۳۴ ساله گفت:

    10 تلاش من این بوده است که با همسرم مانند دو دوست خوب باشیم، ولی اغلب اوقات به مشکل برخورد می‌نماییم. چرا؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      دو دوست صمیمی، دربهترین حالت نسبت به غم‌ها و شادی‌های یکدیگر واکنش نشان می دهند و از این طریق بین آن‌ها احساس صمیمیت ودلبستگی ایجاد می شود. ، امّا رابطه همسری به مراتب فراتر از این است. زیرا دو دوست در برخی امور با یکدیگر اشتراک دارند و در شرایط دیگر بسته به تمایلات فردی خود جدا از اشتراکات و خارج از رابطه دوستی‌شان زندگی می‌کنند. زن و شوهر ناگزیرند در عموم زمینه‌های زندگی به سمت یکی شدن و همراهی و اشتراک پیش بروند. در یک خانواده رشدیافته، همسران دیگر به دنبال سرگرمی‌ها و اشتغالاتی خارج از اهداف مشترک، چنان که در دوران مجرّدی داشتند، نیستند و می‌کوشند در نگرش به دنیای بیرون، در آراستن اتاق‌های منزل، در پیشبرد کار و درآمد، انتخاب تفریح و تربیت فرزند به فرهنگ مشترکی دست یابند. احساس مسئولیت ویژه و همه جانبه‌ای که در رابطه همسری نسبت به یکدیگر وجود دارد متفاوت از مسئولیت محدود رابطه دوستی است. اما در پاسخ به پرسش دوست ما باید گفت که چنانچه زن و شوهر بخواهند مانند رابطه دوستی در عین کنار هم زیستن دنیاهای فردی خود را داشته باشند، بروز تضاد و تفاوت اجتناب ناپذیر خواهد بود.

  11. پدر دو نوجوان ۱۲ و ۱۵ ساله گفت:

    11 چرا برخی از جوانان ما قبل از شناخت فرهنگ خود تمایل بیشتری به فرهنگ بیگانه پیدا می‌کنند؟ ما به عنوان والدین چه می‌توانیم بکنیم؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      در سبک زندگی و شهرنشینی نسبتاً آشفته و پر هیاهوی امروز ما، جوان ما فرصت‌های اندکی برای انس با مبانی فرهنگ ملّی خود دارد و از سوی دیگر دائماً از طریق ابزار گسترده اطلاعاتی و رسانه‌ها با فرهنگ دیگری که مبنای تجاری و مادّی دارد و با فرهنگ ملّی او ناسازگار است بمباران می‌شود. این گستردگی منابع اطلاعاتی، فرصت عمیق شدن و فکر کردن را از او می‌گیرد، به گونه‌ای که در دریای اطلاعاتی که به او داده می‌شود سرگردان می‌ماند و نمی‌داند به کدام سو حرکت کند.
      در چنین شرایطی والدین می‌توانند حقایق فرهنگ خود را به فرزند خود معرّفی نمایند و منابع آن را برای او قابل دسترسی نمایند. این کار هر چند خالی از دشواری نیست، امکان‌پذیر است. شنیده‌ایم که مادر دکتر حسابی، که فرزندان خود را به دور از حمایت همسر و با کار در خانه‌ها در کشوری غریب بزرگ کرد، زنی خردمند و فهیم بود که شب‌ها فرزندان خود را با قرآن مأنوس می‌ساخت و اشعار حافظ و سعدی را برای فرزندان خود می‌خواند. همین زحمات بود که دکتر حسابی را چنان بارآورد که علی‌رغم سال‌ها زندگی در غرب،‌ فرهنگ دینی و ملّی خود را از سر معرفت و آگاهی برگزیند و به انسانی متدیّن و علاقه‌مند به فرهنگ ایرانی (و نه فرهنگ بیگانه) تبدیل شود، و در کشور خود منشأ خدمات بزرگی باشد.

  12. خانم ۲۷ ساله گفت:

    12 آیا درست است که یکی از همسران اداره زندگی را تماماً بر عهده برگیرد تا دیگری بتواند به ارتقای علمی و تحصیلی خود بپردازد؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      وقتی بین دو همسر با سطح علمی نسبتاً یکسان، سطح علمی و جایگاه اجتماعی یکی با فداکاری دیگری بالا رود، بعد از مدّتی ممکن است نوعی احساس عدم تناسب بین آن دو پدید ‌آید که در موارد متعددی باعث ناسازگاری و جدایی شده است. خوب است که زن و شوهر همزمان با یکدیگر رشد کنند، یا متقابلاً هر دو به نوبت به یکدیگر فرصت ارتقا بدهند تا تناسب و کفویت آنان برقرار بماند.

  13. خانم ۳۰ ساله گفت:

    13 من زنی هستم که بسیار دل‌نازکم. برای مثال با دیدن تنهایی و اندوه یک کودک احساسات عاطفی‌ام تحریک می‌شود در حالی که همسر و پسرم چنین نیستند. چه کنم تا قوی‌تر شوم؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      آن‌چه گفتید احتمالاً ضعف شما نیست که بخواهید درمانش کنید. این نرم‌دلی، قدرت شماست. اگر مردان به واسطه مسئولیت‌های مدیریتی خود مقاومت احساسی بالاتری دارند، دلیلی ندارد زنان نیز مانند مردان باشند. دل نرم و احساسات جوشان جزئی از طبیعت زیبای زنانه است. اگر این خصوصیات نبود، مرد و زن نیمه مکمّل هم نمی‌بودند و فرزندان از عواطف سیراب نمی‌شدند و جهان ما نیز به جهان خشنی تبدیل می‌شد. البتّه متأسّفانه تمدّن تکنولوژیک که در دنیای امروز رواج یافته است، به شدّت مردمحور است و ویژگی‌های مردانه را برای مرد و زن، بدون توجّه به طبیعت متفاوت آن دو، ارزش قلمداد می‌کند.

  14. آقا ۳۱ ساله گفت:

    14 من و همسرم با هم اختلافاتی داریم که گاهی منجر به بحث می‌شود. گاهی احساس می‌کنم که بحث‌های ما دختر سه ساله ما را ناراحت و وحشت‌زده می‌کند. آیا این رفتار ما به او آسیب می‌زند؟

    1. پاسخ استاد گفت:

      سن فرزند شما سن نیاز به دریافت محبّت، در آغوش کشیده شدن و نوازش دیدن است، که مخصوصاً نقش مادر است. پدر نیز در نگاه او منشأ امنیت است، و بایستی این جایگاه را حفظ کند. وقتی برق می‌رود و پدر فیوز را وصل می‌کند و روشنایی به خانه باز می‌آید، در نگاه کودک قهرمان است. برای آن که این جایگاه‌ها را که نیاز اوست حفظ کنید، اختلافاتتان با همسرتان را همیشه دور از او حل کنید، در حضور او با هم مهربانی و محبّت را نشان دهید تا او احساس کند چقدر در فضای او همه هم را دوست دارند. چون او پدر را صاحب قدرت می‌داند، اگر موردی رخ دهد که پدر صدا را بلند کند و مادر اشکی بریزد، ممکن است کودک پدر را به عنوان مقصّر مورد قضاوت قرار دهد و این اثر در ذهن او بماند و بعدها مانع ارتباط خوب او با پدرش ‌شود. در حالی که این ارتباط برای نیازهای اجتماعی‌ فرزند شما بسیار مهم است. آن‌گاه اوّل او و سپس پدر و مادر او ضرر می‌کنند.

  15. دختر دانشجو 20 ساله! گفت:

    15 سلام و عرض ادب
    من در موقعیت هایی که مورد سرزنش و یا انتقاد دیگران – مخصوصا والدینم – قرار می گیرم حتی در مواردی که می دانم حق با طرف مقابل است به شدت مقاومت نشان می دهم و گاهی عصبانی هم می شوم چرا و چطور می توانم این مسئله را اصلاح کنم؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاس گذارم.

    1. پاسخ استاد گفت:

      با سلام و تشکر از سؤال مفید شما که واضح و صادقانه بیان شده است.
      انسان‌ها برای نقدپذیر شدن نیاز به آموزش دارند. این آموزش هم بایستی از کودکی باشد، و البته ما نه در مدرسه و نه در دانشگاه چنین آموزشی را به فرزندانمان نمی‌دهیم. اکنون به عنوان جوانی که عملاً مایل است این مشکل را در خود حل نماید می‌توان با یک تمرین شروع کرد. آن تمرین به این صورت است که از دیگران بخواهیم ما را نقد کنند و با آرامش گوش دهیم و پاسخ ندهیم. فرصت بدهیم آنان بگویند و پس از شنیدن مدتی روی نقدهای آنان فکر کنیم، خودمان و رفتارمان را به عنوان موجودی خارج از خودمان بررسی کنیم و در جلسه دیگری راه حل ارائه دهیم. این تمرین باید از نقدهای ساده شروع شود. البته شاید چون والدین قبلاً پاسخی از نقد خود نمی‌گرفته‌اند، انتقادات سختی را بیان کنند. بایستی از آنان خواست تا از موارد ساده‌تر شروع کنند. (مثلاً برنامه روزانه، ساعت خواب، رعایت حقوق دیگران در خانه و مشابه آن). علاوه بر این خوب است به این نکات توجه داشته باشیم:
      – یکی از علّت‌های مقاومت نسبت به نقد دیگران، آن است که نقد را متوجّه شخصیت خود فرض می‌کنیم و نه متوجّه کار و رفتارمان. اگر بدانیم که این کار ماست که خوب یا بد، درست یا غلط است و نه شخص ما، اغلب نیازی به مقاومت نخواهد بود. اتفاقاً نقد دیگری نشان می‌دهد که ما برای او مطرح هستیم و به رسمیت شناخته می‌شویم.
      – یکی از علّت‌های دیگر مقاومت نسبت به نقد این است: همه ما تصوّری از خودمان داریم که سعی می‌کنیم خوب و دل‌پذیر باشد. اگر به اشتباه، خوب بودن را مساوی با بی‌عیب و نقص بودن بدانیم، آن وقت هر نقدی تصویر خوب ما را از خودمان خدشه‌دار می‌کند و در ما ایجاد مقاومت می‌کند. واقعیت آن است که خوب بودن به معنای بی‌نقص بودن نیست. این دنیا محل رشد و حرکت از نقص به سوی کمال است و انسان خوب ممکن است نقص داشته باشد، ولی اگر متوجه نقصی در خود بشود، در جهت بهبود آن حرکت می‌کند.
      موفق باشید. در صورت تمایل می‌توانید نتیجه تلاش و عملکرد خودتان را جهت بررسی بیشتر برای ما ارسال نمایید.

  16. دخترخانم دانشجو-۲۰ساله گفت:

    16 با عرض سلام و وقت بخیر
    من یک دختر دانشجوی 20 ساله هستم.اما فقط با استناد به شناسنامه 20 ساله ام نه در دل و روح.روحیه ای به شدت افسرده دارم.در ظاهر ممکن است گاهی شوخی کنم و جمعی را بخندانم.اما در دل همواره غم سنگینی وجود دارد.اصلا ارتباط عمومی خوبی ندارم و در طول این 20 سال یک دوست صمیمی هم نداشته ام.فقط یک دوست مجازی صمیمی دارم که اخیرا علاقه ای به ارتباط با اونم ندارم.ارتباطم با خانواده‌ام فقط بر اساس احترام است.یعنی فقط سعی میکنم بهشون بی احترامی نکنم.اما اصلا از صمیم دل هیچکدومشان را دوست ندارم.چون وقتی هر کدامشان را می‌بینم فقط بدبختی‌ها و سختی‌های گذشته‌ام یادم می‌افتد.چندین ماهه از دست خودم کلافه شدم.دوست دارم مثل دختران هم سن و سالم شاد و فعال باشم و خوش بگذرونم.از شما که فهمیده ترید کمک میخوام.بنظرتون چیکار کنم؟
    ممنون

    1. پاسخ استاد گفت:

      با سلام
      خانم جوان تحصیل‌کرده‌ای را می‌شناسم که دو دست ندارد، امّا نقاشی‌های زیبایی خلق کرده، با نشاط است و از کار و زندگی خود بسیار لذّت می‌برد.
      شما می‌توانید از زندگی خود لذّت ببرید، مشروط بر آن که به ارزش‌های درونی خود پی ببرید و توانایی‌های خود را بشناسید. نکته آنجاست که مانند آن خانم جوان، به جای آن که دیگران را مسئول مشکلات خود دانسته یا شماتت کنیم، خودمان را مسئول ارتقای خود بدانیم.
      اگر توضیح بیشتری بخواهی، باید بگویم گاهی دردهایی که می‌کشیم ناشی از دنیای غیر واقعی است که در ذهن برای خود ساخته‌ایم، چون شاید در زندگی واقعی احساس خوشبخت بودن نمی‌کرده‌ایم… و وقتی به ناچار با زندگی واقعی روبرو می شویم با مشکل مواجه می شویم. ممکن است شخصی خود را بدبخت فرض کند، به این دلیل که احساس می کند والدین او توانایی لازم را برای آنچه که می خواهند به دست آورند (یا آنچه که او انتظار داشته آنان به دست آورند- مثلا پولدار بودن) نداشته‌اند. وقتی کسی که جایگاه واقعی خود را قبول ندارد، سعی می‌کند بخشی از شرایط فعلی یا حتّی بخشی از خودش را نادیده بگیرد، چنین شخصی نمی‌تواند آگاهانه به توانایی‌های خودش فکر کند، گویی او بخشی از خودش را سرکوب می‌کند، و بنابرین نمی تواند از جایی که هست جابجا شود. ممکن است او دیگران را مسئول شکست‌های خودش می‌داند، و به جای قبول مسئولیت ساختن زندگی خود، و تلاش برای به دست آوردن چیزی که می‌خواهد، فقط غصه و خشم نصیبش شود.
      چنین انسانی باید اول خودش را قبول کند. اول از همه باید خودمان را دوست داشته باشیم و ارزش های خود را بشناسیم و خودمان را باور کنیم و خود را مسئول زندگی خود بدانیم. در این صورت می توانیم خانواده‌مان، دوستانمان، و دیگران را هم دوست داشته باشیم. جوانی که مثالش را زدم و تابلوهای نقاشی بسیار زیبایی خلق کرده است، خودش را با توانایی‌ها و ارزش‌های وجودی خودش شناخته و باور کرده، و توانسته است تغییر ایجاد کند، و حتّی الگویی برای دیگران باشد.
      نگاه انسان به خودش باید با ارزش باشد، به جای زیاد کردن خواسته های پراکنده‌اش که به آن‌ها نمی‌رسد، ارزش های درونی خود را کشف کند و بی هدف تسلیم خواسته‌های خودش نباشد. به جای آن که فاصله بین آرزوها و واقعیت های زندگی را بیشتر کند، آنچه را که هست بپذیرد، تا فرصت پیدا کند که توانایی‌‌ها و داشته هایش را ببیند؛ واز طریق آن داشته ها نیروهای درونی خود را به هم متصل کند، تا با حرکت درست و معقول به یک پیشرفت معقول و واقعی (نه توهمی) دست یابد.
      باید بدانیم خیلی از مردم دنیا نه در رفاهند و نه هر آنچه را که می‌خواهند بدست می‌آورند. همه چیز با تلاش و زحمت به دست می‌آید. اما همین مردم از احساس شادمانی محروم نیستند، زیرا همین تلاش و زحمت در مسیر رسیدن به یک هدف است که شادمانی واقعی را در درون انسان ایجاد می‌کند. شادمانی از بیرون به انسان هدیه نمی شود، و جای لذتی را که از بدست آوردن چیزی با تلاش و کوشش خود انسان حاصل می شود، هیچ چیز نمی‌گیرد. خوش گذشتن واقعی وقتی رخ می‌دهد، که انسان بتواند ارزش‌ها و توانایی‌های ذهنی خودش را بروز دهد، وقتی که قدرت‌های درونی خودش را ظاهر کند، مثل یک نقاش که نقاشی زیبایی را کامل می‌کند.
      آخرین نکته، دختر عزیزم
      تلاش کن که خودت را بیشتر بشناسی، ارزش های درونی خودت را کشف کن؛ آنها را یک به یک یادداشت کن و فهرستی از توانایی های بالقوه خودت پیدا کن و برای آن‌ها، برای تک تک آن‌ها برنامه‌ریزی کن و بدون اینکه ناامید شوی، آن‌ها را درحدّی که امکان داری، در حدّ امکان خودت یکی یکی به عمل تبدیل کن. توکل بر خداوند داشته باش و ایمانت را تقویت کن، چون ایمان به خداوند نجات دهنده و یاری دهنده است…. و آنچه مسلم است این حرکت باید از خود تو آغاز شود نه از هیچ کس دیگر.
      مطمئن هستم چنانچه به این ارزش های وجودی خودت پی ببری، و در مسیر رسیدن به یک هدف مشخص و قابل رسیدن با توجه به توانایی هایت تلاش کنی، موفق خواهی شد؛ انشالله.

  17. دانشجوی ارشد شیمی گفت:

    17 سلام
    ببینید الان در قرن ۲۱ هستیم. عصر ارتباطات ودنیای مجازی است.
    ما خانواده ای هستیم که به ارزش های دینی پایبندیم. اما یک خواهر ۱۳ ساله دارم. تبلت و گوشی موبایل دارد و بالاخره به اینترنت و دنیای مجازی وصل است. چنین آدمی در این سن و سال ازلحاظ عقل و فهم مطمئناً درحال تکامل است و تا به مرحله‌ای برسد که واقعا آدم فهمیده ای باشد و بتواند فریب نخورد فاصله دارد. از طرف دیگر نمیشود یک باره وسایل اتصال به اینترنت رو با زور از او گرفت. بالاخره فکر می‌کنم این کار اگر با زور انجام شود عاقبتی ندارد.
    خدارا شکر هنوز اتفاقی نیافتاده است. فقط محض احتیاط لطفاً راهنمایی مختصر و مفیدی کنید که چطور با نرمی و سازش اینترنت و دنیای مجازی را که در آن هرکسی به طریقی می‌تواند حقه باز باشد از او بگیرم. متشکرم.

    1. پاسخ استاد گفت:

      با سلام
      متاسفانه این مشکلی است که امروز نوجوانان بسیاری درگیر آن هستند.
      در عصر حاضر انچه که اصطلاحا فضای مجازی نامیده می شود، به مراتب بیش از دنیای واقعی به انسان تحمیل شده است. به خصوص در جایی که مربوط به نوجوان می‌شود با شیوه های خاصی خود را آراسته تا برای نوجوان مطبوع و دلپذیر باشد.
      البته شما حق دارید نگران باشید چون امروزه دنیای مجازی سخت با دنیای فریب گره خورده است، بنابرین نوجوانی که می خواهد تازه محیط خود را بشناسد، از آنچه که در فضای مجازی اغواگرانه او را به سوی خود جذب می‌کند، به سختی می تواند جدا شود.
      دختر نوجوانی که در ابتدای مراحل شناخت خود قرار دارد، با برنامه های متعددی که برنامه ریزان ماهر برای جذب او طراحی کرده اند مواجه می‌شود. ولی قطعا همان طور که خود شما نوشته‌اید، با به کار بردن زور و فشار، و بدون تأمین یک راه حل جایگزین، منصرف کردن ایشان از این مسیر امکان‌پذیر نیست و در این خصوص من هم با شما هم عقیده‌ام. به همین دلیل راهکار زیر را پیشنهاد می‌کنم.
      یک نوجوان 13 ساله عاقبت اندیش نیست؛ بنابرین هشدار دادن نسبت به عواقب یک مسیر برای او چندان مفید نخواهد بود. در نتیجه بایستی علائق او را به آرامی جابجا نمود. آن‌چه در دنیای مجازی عرضه می‌شود برای او جذّاب است. پس بایستی برای او جذّابیت‌هایی در دنیای واقعی ایجاد نمود.
      در مرحله اول می توان با استفاده از همان ابزار مورد علاقه او، مانند موبایل و تبلت و کامپیوتر و … آرام آرام تغییر مسیر داد. مثلا به جای گشت و گذار بی حاصل و یا مضر در فضای مجازی، میتوان سایت های مفیدی را پیدا و به او معرفی کرد؛ که بتواند ذوق و خلّاقیت او را شکوفا کند (مثل هنر ساختن اشکال سه بعدی با کاغذ یا اوریگامی)، حتّی می‌توان مسابقه علمی ساده‌ای با مشارکت بزرگ‌ترها و خود شما در خانه تعریف کرد، و او برای یافتن پاسخ یک سوال علمی از جستجو در فضای مجازی استفاده کند (مثلاً در زمینه نجوم)، یا می‌توان پروژه‌‌هایی با مشارکت خود شما در خانه شروع کرد که علاقه او را هم جلب کند.
      سپس فعّالیت‌های جمعی در خانه مهم است. گردش‌های خانوادگی و ورزش دسته‌جمعی و برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های خانوادگی (نذری‌پزی،…) می‌توانند بیشتر شوند. این فعالیت‌های مداوم و تقویت ارتباطات درون خانواده باعث می‌شوند دریچه‌های متعددی برای ارتباط با دنیای واقعی وجود داشته باشد و دریچه ارتباط او با دنیای بیرون از خودش، تنها از طریق فضای مجازی نباشد.
      در مرحله سوم، زمینه‌هایی باید ایجاد شود که نوجوان ما به ظرفیت ها و هوشمندی خود پی ببرد؛ زمینه های علاقه و استعداد خود را کشف کند و با استفاده از دانشی که کسب میکند آن را تبدیل به محصول واقعی کند. مثلا بسته به علاقه او می‌توان روی خط، نقاشی، کاریکاتور، موفقیت در رشته‌های ورزشی و بسیاری زمینه های سالم دیگر که او استعداد آن را دارد، برنامه‌ریزی نمود.

      پس به طور خلاصه، می‌توان روی چند محور سرمایه‌گذاری نمود، استفاده از شرایط فعلی برای فعالیت‌های خلاقانه، فعالیت‌های جمعی خانوادگی در خانه، و زمینه‌سازی بروز خلّاقیت‌های او در رشته‌های دیگر. در حال حاضر اتصال به فضای مجازی در دسترس‌ترین فعالیت اوست و بسیار هم ساده است، چون تنها با فشردن چند کلید انجام می‌شود. بایستی تدبیر و تحوّل لازم در خود خانواده آغاز گردد و زمینه‌های جذّاب و ارزشمند دیگری وارد زندگی نوجوان شود.
      البته به نتیجه رسیدن این زحمات نیاز به صرف وقت و استمرار دارد و در کوتاه‌مدت، نمی‌توانیم منتظر ثمرات آن باشیم. عجله کردن برای دست یابی به نتایج مورد نظر ممکن است زحمات را هدر دهد یا به ناامیدی منجر شود.
      برای شما و تمام جوانان عزیز آرزوی موفقیت می‌کنم.

  18. دانشجوی مهندسی دانشگاه شریف گفت:

    18 سلام
    من دانشجوی مهندسی دانشگاه صنعتی شریف هستم. توسط یکی از دوستانم با این وبسایت آشنا شدم و چون علاقه مند بودم تقریبا تمام مطالب آنرا مطالعه کردم.
    من به رشته ی خود از دوم دبیرستان علاقه مند بودم و الان بعد از گذشت 2 سال و نیم همچنان تصور میکنم اگر بازگردم همین رشته را برای تحصیل انتخاب میکنم. هدف مشخصی هم برای خودم دارم هرچند که بنظرم رسیدن به این هدف کار بسیار سختی است. با توجه به هدفم و انگیزه ای که دارم اما نمی توانم ارزش تحصیلات آکادمیک را درک کنم. دانشگاه تا آنجایی که توانسته است به من کمک کرده و احساس میکنم بیشتر از این ماندن در دانشگاه به من و هدفم ضربه میزند چون بیشتر وقتم تلف می شود. هرچند که مطمئن نیستم که بدون مدرک بتوانم پیش نیاز های هدفم را در دسترس داشته باشم.
    گذشته از همه ی اینها با وجود اینکه تمام وقت من صرف دانشگاه و مسائل مربوط به آن می شود نتیجه ی خوبی هم از درس خواندنم نگرفته ام. همین مسئله مرا کلا از تلاش کردن نا امید کرده است. با اینکه راه های مختلفی را هم امتحان کردم و سعی کردم بفهمم اشکال کارم کجاست!
    تنهاچیزی که در این شرایط مرا سرپا نگه میدارد به تعبیری، ایمانم نسبت به سرنوشتم است.
    تمام مسائلی که توضیح دادم باعث شده است تا جای ممکن از درس خواندن فرار کنم من که زمانی دانشجوی با انگیزه و با نشاطی بودم که حتی در سخت ترین شرایط به موقع خودم را سر کلاس اساتیدم حاضر میساختم و در کلاس حضور فعال داشتم حالا بیشتر وقتم را یا خوابم یا مشغول نواختن سه تار یا مطالعه ی کتابهای فوق برنامه و زجر کش می شوم وقتی می بینم دوستانم مدام مشغول مباحثه با خودشان و اساتید هستند و نمرات عالی کسب می کنند اما من هرچند هیچگاه در کسب نتیجه موفق عمل نکردم، ولی باز هم همان جایگاه قبل را هم ندارم و خلاصه اینکه طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق / که در این دامگه حادثه چون افتادم
    ببخشید که عرایضم طولانی شد و روده درازی کردم تقریبا از هرکسی که میشناختم که می توانست کمکی کند کمک خواستم و نتیجه نگرفتم این آخرین دری بود که زدم ان شاالله که کارگر افتد.
    از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
    باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
    سپاس فراوان

    1. پاسخ استاد گفت:

      دوست عزیز، با سلام
      از این که سوال خود را با تشریح در سایت درج کرده بودید متشکرم. علاقه شما به ادبیات، نشانه آن است که در جستجوی معنا برای زندگی تلاش می کنید. انسان‌های بزرگی که با تلاش و مقاومت از دشواری‌ها عبور کرده‌اند، به خاطر آن در میدان مبارزه مانده‌اند که معنایی برای تلاش خود سراغ داشته‌اند. انسانی که معنایی در زندگی خود دارد، به خاطر آن معنا تلاش می‌کند، و رنج و سختی برایش جان‌فرسا نیست. اما کسی که هنوز معنایی در زندگی ندارد، ممکن است با کوچک‌ترین سختی‌ها به زمین و زمان اعتراض کند یا زود ناامید شود. آن‌چه انسان‌ها را از پا می‌اندازد، رنج‌ها و سختی‌های زندگی نیست، بلکه نداشتن معناست. سرچشمه اصلی معنا بخشیدن به زندگی، اتصال به خداوند است. انسان موحّد، هیچ‌گاه معنای زندگی را گم نمی کند. توصیه می‌کنم معرفت خود را گسترش دهید و حکمای ایرانی مثل سعدی – که شما هم با آن‌ها مأنوس هستید- معلمین خوبی در این زمینه هستند.
      امّا در خصوص مطالبی که درباره هدف و دانشگاه نوشته بودید، شاید بهتر باشد در مورد هدف خود توضیح بیشتری دهید. بر اساس نوشته شما، می‌توان حدس زد که شاید هدف شما، هدفی دوردست باشد. اهداف دور یا اهداف بسیار بلند، اغلب برای تعیین برنامه طولانی‌مدت و مسیر کلّی حرکت مناسب هستند، امّا انگیزه کافی برای حرکت در فرازو نشیب‌های مسیر را فراهم نمی‌کنند. اگر چنین است، خوب است اهدافی میان‌مدت و کوتاه مدت (در مسیر اهداف بلند‌مدت‌) تعریف نمایید، اهدافی که در دسترس باشند و رسیدن به آن‌ها روحیه بخش و امیدواترکننده باشد. به این ترتیب یک مسیر طولانی با حرکت از ایستگاهی به ایستگاه دیگر، آسان و دل‌پذیر می‌شود.
      گاهی نیز هدفی که ما در دوردست زندگی ترسیم کرده‌ایم، هدفی کلّی و مبهم است. در واقع ما خیلی چیزها می‌خواهیم و نه یک چیز مشخص، و همه آن‌ها را در یک تصویر کلّی که شامل مخلوطی از خواسته‌های ماست، آمیخته‌ایم و پیش روی خود قرار داده‌ایم. امّا چون این هدف به هیچ دستاورد مشخّصی اشاره نمی‌کند، نمی‌تواند به ما کمک کند که مسیری برای تلاش‌هایمان ترسیم کنیم. برای رسیدن به یک هدف معنادار، باید از بسیاری از خواسته‌های پراکنده صرف نظر کرد و هدفی شفّاف و عینی تعریف نمود. دانستن تفاوت بین آرزو و هدف در اینجا مهم می‌شود: آرزو از جنس احساسات انسانی است، می‌تواند بدون حصار جلو برود، می‌تواند بزرگ و پردامنه و حتی غیرقابل حصول باشد. امّا هدف، از جنس برنامه ریزی است، باید منطبق بر واقعیات باشد، قابل حصول و مشخص باشد. انسان ممکن است آرزوهای زیادی داشته باشد، امّا بهتر است فقط یکی از این آرزوها را به هدف تبدیل نماید. وگرنه ممکن است بین آرزوهای متعدد سرگردان بماند.
      برای شما آرزوی موفقیت دارم.

پاسخ دادن به دانشجوی مهندسی دانشگاه شریف لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلاش علمی خستگی‌ناپذیر

خانواده سالم، احیای خانواده، و جامعه خانواده محور وجه بارز کار علمی استاد را تشکیل می دهد، و سابقه ای بیش از چهل سال را در تحقیق و مشاوره رقم زده است. در نگرش ایشان، ارزش های اجتماعی از خانواده سرچشمه می گیرد و خانواده منبع رشد اخلاقی جامعه است، و حل موثر بیماری های اجتماعی با توجه به محوریت خانواده سالم امکان پذیر خواهد بود. ایشان در فاصله سالهای 1386 تا 1390 عهده دار مدیریت مرکز مشاوره روانشناختی دانشگاه علم و صنعت و نیز مشاور دانشکده مهندسی برق در ارتقای فضای انسانی و پیشرفت علمی بوده اند. وجه مهم دیگر فعالیت علمی و تخصصی ایشان، حوزه جوانان، و روانشناسی اجتماعی و محیطی با تکیه بر محیط‌های آموزشی، به خصوص آموزش عالی و دانشگاهی است. امروز ایشان به عنوان مشاور ارشد رئیس دانشگاه شاهد، و نیز به عنوان مشاور اجتماعی معاونت فرهنگی دانشگاه علم و صنعت برای پیشرفت علمی بر مبنای ارتقای فضای انسانی تلاش می کنند. ایشان معتقدند که انگیزه قوی و ارتباطات سالم انسانی در میان اعضای دانشگاه، کلید تحرک علمی است و بیدار کردن انگیزه های خفته جوانان، به معنای فعال ساختن ظرفیت های نهفته دانشگاه برای تاثیرگزاری در کشور است.