جایگاه اجتماعی خانواده در فرهنگ موحدانه

انتشار یافته در تاریخ: 9 ژانویه 2023

گفتگوی تلویزیونی استاد ساویز در برنامه سیمای خانواده، با موضوع “جایگاه اجتماعی خانواده در فرهنگ موحدانه”. (جلسه دوم)

خانواده در فرهنگ موحدانه اصیل ایرانی چگونه بوده و چگونه اختلاط فرهنگ جاری ما با فرهنگ‌های دیگر باعث آسیب خانواده شده است؟ استاد ساویز در این گفتگو در برنامه سیمای خانواده (۱۱ دی ماه ۱۴۰۱) ضمن بررسی آسیب‌شناسانه به درمان‌های اجتماعی این پدیده، و به خصوص نگرش خانواده محور در مدیریت جامعه اشاره می‌کنند.

متن گفتگو به شرح ذیل قابل بهره‌برداری است:

متن گفتگوی استاد در برنامه سیمای خانواده (جلسه دوم)

مجری: با موضوع آسیب‌های خانواده در خدمت آقای دکتر سید احمد ساویز هستیم.

استاد: متشکرم. خوشحالم که در خدمت شما هستم…. خدمت بینندگان عزیز سلام عرض می‌کنم. به نظر من سیمای خانواده یکی از بهترین برنامه های تلویزیون است، زیرا اساس جامعه، خانواده است…

ما در حال حاضر دو نوع فرهنگ داریم: یک فرهنگ اصیل، که تاریخ گذشته ما را به همراه دارد و مجموعه‌ی رفتارها و ارزش‌های دینی و ملی ما، در این فرهنگ اصیل جمع شده است. همچنین یک فرهنگ جاری داریم، و آن چیزی است که اکنون موجود است و ممکن است بخشی از فرهنگ اصیل را هم به همراه داشته باشد اما کاملا منطبق بر فرهنگ اصیل نیست، بلکه ملغمه‌ای است از فرهنگ‌های مختلف که از جاهای مختلف آمده و سبک زندگی جاری ما را به وجود آورده است. در واقع سبک زندگی امروز ما ناشی از این فرهنگ جاری است و نه فرهنگ اصیل.

در حوزه خانواده فرهنگ اصیل ما چگونه بود؟

ما دو نوع خانواده داریم. خانواده گسترده و خانواده هسته‌ای (مختصر شده). خانواده گسترده مجموعه‌ای از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، خاله‌ها، دایی‌ها و پدر و مادر و فرزند است که کنار هم در یک مجموعه زندگی می‌کنند. اما خانواده هسته ای تنها پدر و مادر و فرزندان هستند. تفاوت این‌ها در عمل بسیار زیاد است. در خانواده گسترده فرزندان احساس ایمنی می‌کردند. مثلا اگر برای مادر مشکلی پیش می‌آمد، خاله‌ها و یا عمه ها در دسترس بودند و نوازشگری می‌کردند. پدربزرگ و مادربزرگ در این خانواده حضور داشتند که ذخیره ای از تجربه ها و اتصال تاریخی با گذشته بودند. این‌ها در واقع انتقال دهنده مفاهیم و فرهنگ اصیل جامعه بودند.

این فرزندان امکان اتصال با والدین خود را داشتند. اما با توجه به این که پدر و مادر مشغله زیادتری دارند، پدربزرگ و مادربزرگ به دلیل فراغتی که برایشان حاصل شده بیشتر می‌توانند با بچه‌ها، فرصت گفت و گو داشته باشند. قصه گویی و خاطره‌گویی… نسل ما این تجربه قصه‌گویی مادر بزرگ‌ها را داشتیم. این قصه گویی یک فرصت مهم انتقال فرهنگ و حافظه تاریخی ملت هاست.

امروز (نه فقط در کشور ما بلکه در تمام جهان) این نقش پدربزرگ و مادربزرگ به علت سبک زندگی در فرهنگ جاری ما حذف شده و تلویزیون نقش قصه گویی را ایفا می‌کند. هم چنین بخشی از این نقش را به مدرسه، مهدکودک و دانشگاه دادند، که سعی کنند انتقال دهنده این ارزش‌ها باشند. اما متاسفانه باید گفت هیچ یک از این‌ها قادر به ایفای نقش‌ انتقال فرهنگ نیستند . یعنی نه تلویزیون نه مدرسه، و نه دانشگاه… بنده یک تحلیل‌گر مسائل دانشگاه هستم. می‌دانم افرادی که فارغ التحصیل می‌کنیم، الزاما ارزش‌های جامعه را دریافت نمی‌کنند، یعنی یاد نمی‌گیرند. (دانشگاه بیشتر ارائه کننده یک تخصص است و )اصلا ما چنین فرصتی برای منتقل کردن ارزش‌ها نداریم.

به همین جهت انتقال دهنده واقعی ارزش‌ها، خانواده‌ها هستند. اگر بخواهیم آسیب‌شناسی کنیم که چرا خانواده‌ها دچار مشکل شده‌اند، این رویکرد فرهنگ جاری ما و تغییر سبک زندگی ما است که نه به نفع خانواده، بلکه به زیان آن تغییرکرده است و ما اکنون از چنین موهبتی، از چنین ارزش‌هایی جا مانده‌ایم. ما الان دسته ای از بحران های اجتماعی داریم که نه فقط در جامعه خودمان بلکه در جامعه جهانی رایج است… بنده با یک استاد دانشگاه آلمان صحبت می‌کردم. ایشان می‌گفت شما که جامعه‌شناس هستید بگویید چرا بچه‌های ما اینقدر افسرده شده‌اند و گوشه گیرند… بعد انتقاد می‌کرد که چرا دیگر گوته و شیلر و … نداریم. گفتم این مسئله‌ای جهانی است و به دلیل نگاه سرمایه‌داری و دنیای مدرن است که بیشتر نگاه تکنولوژیک دارد و به روابط انسانی، بیشتر در حد نیاز خودش (ایجاد نیروی کار و گردش بازار) بها می دهد و نه در حد نیاز واقعی که برای شکوفایی انسان ها لازم است (و کانون آن خانواده است)… و این که شما می‌گویید در جامعه ما هم هست.

اگر امروز بخواهیم جوانانی غیر پرخاشگر، یعنی جوانانی با رفتار متعارف داشته باشیم، و یا احساس سلامت در جامعه داشته باشیم، باید به خانواده توجه کنیم. هیچ یک از ساختارهایی که ما در جامعه ساختیم (مدرسه-دانشگاه و رسانه)، این‌ها نمی‌توانند جای خالی خانواده را پر کنند.

این نکته مهمی است…در کودکی خود من مادربزرگم سفره ای می انداخت که پنجاه نفر دور آن می نشستند. اما من اکنون تنها یک فرزند دارم و پدر و مادر من هم تنها دو فرزند دارند، لذا فرزندم دیگر آن تجربه  من و نسل من ( بستر گسترده اقوام ) را نمی‌تواند داشته باشد. با توجه به اینکه (در کوتاه مدت) نمی‌توانیم فضای بیرون را تغیر دهیم، چه کنیم در فضای درونی خودمان از این آسیب‌ها تا آنجا که می‌توانیم جلوگیری کنیم؟

تشکر می‌کنم بسیار سوال خوب و ارزشمندی بود. ما درباره‌ی خانواده گسترده و ارزش‌های آن صحبت می‌کنیم، اما طبیعتا نمی‌توانیم (فورا) به (سبک زندگی اصیل) گذشته برگردیم. ولی چنانچه توجه کنیم چه ارزش‌هایی را از دست داده‌ایم، می‌توانیم زندگی و شرایط فعلی را به آن نزدیک کنیم.

درست است که ما اکنون گرفتار یک دسته از روش‌ها در (سبک) زندگی هستیم که خیلی تناسبی با خانواده ندارد، مثل زندگی آپارتمان نشینی… اخیرا شنیدم دولت محترم دنبال آن است که خانه‌های یک طبقه و دو طبقه را توسعه دهد، این خیلی کار درستی است. چنین خانه ای می‌تواند امکان معاشرت‌ها را زیاد کند. (داشتن حیاط مهم است). من خاطرم هست در دوران کودکی دو گلدان در حیاط خانه داشتم و مسئول رسیدگی به این دو گلدان بودم. احساس می‌کردم خیلی کار خیلی بزرگی را انجام می‌دهم. این نقش را الان بچه‌های ما ندارند.

عرض من این است که ما بدانیم : اگر می‌خواهیم جامعه سالم و خوشبخت داشته باشیم باید به سمت خانواده رجعت کنیم. و ارزش‌های خانواده را بدانیم و ساختارهای اجتماعی را با آن هماهنگ کنیم. این جا برخی نکات اهمیت دارد: اول دولت باید نگاه خانواده محور داشته باشد. در نگاه خانواده محور شهرهای (خیلی) بزرگ به وجود نمی‌آید. شهرهای کوچکتر با امکان ارتباطات بیشتر… بنگرید که در شهرهای بزرگ اگر بخواهیم برویم به مادربزرگ و پدربزرگمان سر بزنیم چه قدر سخت است. پس سبک زندگی ما باید به سمتی برود که خانواده پذیر باشد.

یک نکته که خیلی مهم است و اتصال به بحث ازدواج  و فرزندآوری هم دارد، (آن است که) متاسفانه جامعه مدرن سرمایه‌داری علاقه‌ای به خانواده ندارد… یک جامعه شناس آمریکایی کتابی نوشته است تحت عنوان «جنگ علیه خانواده» (The War Against the Family) و درآن شرح می‌دهد که چرا جامعه سرمایه‌داری خانواده پسند نیست؟ یک دلیل آن است که وقتی خانواده انسجام دارد و اعضایش با هم هستند یک عقلانیت مستقل از جامعه، ایجاد می‌شود  و مدام تحت تاثیر سیگنال‌های جامعه سرمایه‌داری (تحریک به مصرف بیش از نیاز) قرار نمی‌گیرد. خانواده خودش دارای عقلانیت است و صلاح اعضای خانواده را بهتر می‌داند و (در برابر بی‌قیدی و سواستفاده از اعضای خود حفاظت می‌کند).

در حالی که در جامعه (با فرهنگ) سرمایه‌داری (همه چیز بر مبنای اقتصاد یک طبقه خاص شکل می گیرد، لذا) اصولا به همه (مردم) یا به عنوان نیروی کار یا عامل خرید (مصرف) (یا هر دو) نگاه می‌کند. بنابراین اگر این خانواده هم انشقاق پیدا کند (زن و شوهر جدا شوند) دو خانه تشکیل می‌شود و کالای بیشتری فروش می‌رود. اگر بچه‌ها هم زودتر جدا شوند باز مصرف بیشتر می‌شود…

ما اولا جامعه‌ای شرقی هستیم. جامعه‌ای موحد هستیم و نگاه الهی داریم. درست است برخی چیزها (در مسیر انطباق با فرهنگ دینی) به اندازه‌ای که انتظار می‌رفت پیش نرفته است، اما به هر صورت در اندیشه‌ها و تفکر و آداب و رسوم ما دین و نگاه الهی وجود دارد. خانواده از این جهت نقش بسیار مهمی دارد. البته من نمی‌گویم که در جوامع غربی خانواده ارزشی ندارد ….. خانواده در آن جا هم خیلی ارزشمند است و مردمی که می‌دانند، به خانواده خیلی اهمیت می‌دهند. وقتی ما از تفاوت بین شرق و غرب صحبت می‌کنیم، منظورمان مردم شرق و غرب نیست، بلکه منظورمان تمایز بین روش‌های خانواده محور شرقی و روش‌هایی است که جامعه سرمایه‌داری با آن اندیشه‌هایش را حاکم کرده است و مردم تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند… و ما مردم شرق هم تحت تاثیرش قرار می‌گیریم.

در جوامع سرمایه‌داری اصولا جایگاه‌های طبیعی پدر و مادر در طول زمان عوض شده است. چون بنده سن و سالم از شما بیشتر است، در تلویزیون فیلم‌ها و کارتون‌هایی را دیده‌ام که قبل‌تر نشان داده می‌شد. در بین سال‌های 1960-1970 کارتون‌ها و فیلم‌هایی (در رسانه های جوامع غربی) ساخته می‌شد که محورش خانواده بود و هنوز آثارش هست. یک پدر با اقتدار… یک مادر مهربان با عاطفه… به مرور از 1970 (فیلم‌هایی تولید شد که درآن‌ها) پدرها اگر هم بودند، کمی کم‌عقل بودند. در مقابل بچه‌ها باهوش نشان داده می شدند …. مادرها هم غرغرو بودند و دیگر تولیدات تلویزیونی آن حالت عاطفی (و ارزش های مادرانه) را نشان نمی‌داد.

خوب این‌ها تسری پیدا کرد به سایر جوامع و به خانواده‌ها. من خدمت دوستان صدا و سیما هم عرض کردم که این مسئله تسری پیدا کرده است. نقش پدر را پایین آورده‌اند و مادر هم یک موجود اجتماعی شده است که در بیرون خانه کار می‌کند و وقتی به خانه می‌رسد نمی‌تواند به نیازهای خانواده برسد… در چنین شرایطی، (که زیبایی و جذبه نقش‌های پدری ومادری کمرنگ شده است) فرزندان چگونه امیدوار (و مشتاق) باشند که فردا مجدد نقش پدر و مادر را ایفا کنند؟ در حالی که قبلا ما دوست داشتیم این نقش را ایفا کنیم. (به عبارتی انگیزه رشد اجتماعی و مسئولیت‌پذیر شدن و پدر و مادر شدن، به تصویری که فرزندان از این جایگاه‌ها دارند وابسته است و این تصاویر در این سال‌ها به شدت تخریب شده‌اند.)

آقای دکتر ما الان وقتی به درون خود نگاه می‌کنیم، در می یابیم که هنوز این جمع گرم فامیلی را دوست داریم.  اما وقتی زمان عمل می‌رسد، مثلا شب یلدا یا روز مادر یا روز پدر فرا می‌رسد، خودمان به بهانه‌ای آن را سانسور می‌کنیم، (مثلا به بهانه‌ای از حضور در جمع فامیل طفره می‌رویم) … این دیگر ربطی به نگاه سرمایه‌داری ندارد، زیرا نتوانسته در طینت و ذات من، علاقه مرا تغییر بدهد. اما چرا با وجود آنکه (حضور در خانواده) را دوست دارم نمی‌توانم به آن عمل کنم؟

هر تفکری عناصر خودش را می‌خواهد (و عناصر فرهنگی اصیل ما در سبک زندگی و فرهنگ جاری امروز ما به شدت محدود شده است).

(مثلا) وقتی از یک جامعه مدرن و تکنولوژیک صحبت می‌کنیم، این جامعه برخی عناصر فکری را ترویج می کند تا به آن چه می‌خواهد برسد….تکنولوژی مدام در حال تغییر است و در حوزه تکنولوژی مدام این حرف را می‌زنیم که نو بهتر از کهنه است. چرا؟  چون تکنولوژی دارد این را به ما القا می‌کند. این موبایل من امروز بهتر از گذشته است … این سخن البته برای خرید و فروش خوب است. اما آثار انسانی که اینگونه نیست! پایه تاریخی تمام ادیان و ارزش‌ها در گذشته است. وقتی یاد می‌گیریم صرفا دنبال نو باشیم، یعنی تمام چیزهایی که ما را به هم اتصال می‌دهند، تمام عناصر فرهنگ اصیل مان را پشت سرمان می‌گذاریم. با این حال همان طور که خدمت شما عرض کردم،  بعضی از این زیربناهای فکری در اندیشه و فرهنگ جاری ما نفوذ کرده و سبک زندگی اجتماعی امروزی ما را ایجاد کرده است. من هر طور هم که باشم و هر تصمیمی بخواهم بگیرم باز ملهم از جامعه و دوستان و ارتباطات اجتماعی خویش هستم. نمی‌توانم یک جزیره جدا ایجاد کنم…

(نهایتا اجازه دهید در حوزه راهکارها مطلب دیگری را هم عرض کنم): یکی از دلایلی که خانواده‌ها دشواری بسیاری در ازدواج دارند و باعث عقب افتادن ازدواج می گردد، عدم آشنایی است… در هر محله ای ما با یکدیگر سلام و علیک می‌کنیم اما با هم آشنا نیستیم… آشنایی و نزدیک شدن نیاز به معاشرت و مراوده دارد. خانواده‌ها بایستی بتوانند با هم ارتباط داشته باشند. من روزی به شهرداری‌ها این پیشنهاد را دادم که در هر محله یک محل معاشرت برای خانواده ها داشته باشیم و اگر اینگونه بود، حداقل این اتفاق می‌افتاد که بچه‌ها دیگر هم را در خیابان پیدا نمی‌کردند، بلکه خانواده‌ها همدیگر را پیدا می‌کردند و آن گاه، استحکام بیشتری در آن ازدواجی که قرار بود رخ دهد ایجاد می‌شد.

مجری:‌ از حضور شما بسیار متشکریم و انشاا… با جلسات متعدد آتی بتوانیم دریابیم که اگر طوفانی در بیرون از خانه هست چگونه خانه خود را به درستی حفاظت کنیم و نگذاریم اتفاقات بیرونی تاثیر جدی داشته باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلاش علمی خستگی‌ناپذیر

خانواده سالم، احیای خانواده، و جامعه خانواده محور وجه بارز کار علمی استاد را تشکیل می دهد، و سابقه ای بیش از چهل سال را در تحقیق و مشاوره رقم زده است. در نگرش ایشان، ارزش های اجتماعی از خانواده سرچشمه می گیرد و خانواده منبع رشد اخلاقی جامعه است، و حل موثر بیماری های اجتماعی با توجه به محوریت خانواده سالم امکان پذیر خواهد بود. ایشان در فاصله سالهای 1386 تا 1390 عهده دار مدیریت مرکز مشاوره روانشناختی دانشگاه علم و صنعت و نیز مشاور دانشکده مهندسی برق در ارتقای فضای انسانی و پیشرفت علمی بوده اند. وجه مهم دیگر فعالیت علمی و تخصصی ایشان، حوزه جوانان، و روانشناسی اجتماعی و محیطی با تکیه بر محیط‌های آموزشی، به خصوص آموزش عالی و دانشگاهی است. امروز ایشان به عنوان مشاور ارشد رئیس دانشگاه شاهد، و نیز به عنوان مشاور اجتماعی معاونت فرهنگی دانشگاه علم و صنعت برای پیشرفت علمی بر مبنای ارتقای فضای انسانی تلاش می کنند. ایشان معتقدند که انگیزه قوی و ارتباطات سالم انسانی در میان اعضای دانشگاه، کلید تحرک علمی است و بیدار کردن انگیزه های خفته جوانان، به معنای فعال ساختن ظرفیت های نهفته دانشگاه برای تاثیرگزاری در کشور است.