سلامت انسان و رسانه (۳)
مقاله سوم: رسانه به عنوان ابزاری برای جهت دهی به انسان عصر حاضر
آیا رسانهها میتوانند بر ذهن ما اثر بگذارند؟ این تأثیر تا چه حد از مجرای ذهن هشیار ما میگذرد و تا چه میزان به صورت ناهشیار در ذهن ما جذب میگردد؟
جری ماندر، یکی از اندیشمندان معاصر است که نگرانی خود را از نقش رسانه در دنیای امروز به عنوان پدیده ای جدید یاد می کند، پدیده ای که شاید طی هزاران سال قبل، مشابه آن با چنین وسعت و گستره ای وجود نداشته است. در ادامه بخشی را به نقل مستقیم مطلب او اختصاص می دهیم:
تصاویر تلویزیونی به صورت مخلوط عظیمی از تصاویر و اشکال مختلف وارد ذهن ما می شود، به گونه ای که در هیچ شرایط دیگری در زندگی (طبیعی) مشابهی برای آن یافت نمی شود… به همین دلیل، بیننده است که در تلاشی ناکام برای تشخیص واقعی و غیرواقعی در این میان عرصه را می بازد. این یکی از دلایلی است که نشان می-دهد چرا این وسیله (تلویزیون) می تواند بینده را به چنین سطح بالایی از انفعال بکشاند. پس از مدتی بهترین کاری که بیننده می تواند انجام دهد آن است که تسلیم شود، به صندلی خود تکیه دهد، و بگذارد اطلاعات به ذهن او سرازیر شوند… زیرا اگر بخواهید از خودتان سوالاتی بپرسید تا بین اطلاعات ورودی تمییز دهید، نمی توانید با توالی رخداد اتفاقات بر صفحه تلویزیون همراه بمانید.
بیشتر مردم، به خصوص تحصیل کرده ها، بر این باورند که تبلیغات، و نوع تلویزیونی آن، تأثیری بر افکار و اعتقادات آنان ندارد، فکر می کنند که قوّه ادراک و تفکرشان از آنان در برابر تصاویر تحمیلی و تهاجمی رسانه حفاظت می-کند، حتی اگر این تصاویر صدها بار در سر آنان تکرار شود…. در سال 1963 بود که من وارد کار تبلیغات بازرگانی شدم. آن زمان بود که طبیعت و قدرت رسانه های تصویر متحرک را دریافتم. من متوجّه شدم که می توان تصاویر هدفمندی را ایجاد کرد و نمایش داد و همزمان به میلیون ها مغز وارد نمود، و مردم را واداشت که آن طور به مسائل بنگرند و باور کنند که موردخواست سازنده است… و این که این فرایند تزریق تصاویر، اساساً دارای توانایی متحوّل سازی است، و از آن جا که می تواند جهان بینی ها را هم عوض کند، بایستی آن را در غایت و نهایت، فرایندی بالقوّه عمیقاً سیاسی بدانیم، که قدرت فراوانی در متقاعد کردن، جلب و نفوذ دارد، آن هم نه فقط در ترغیب به محصولات، بلکه به فلسفه های سیاسی و گزینه های سیاسی.
نکته اینجاست: قوّه فکر شما (به تنهایی) نمی تواند شما را نجات دهد: شما نمی خواهید آن تصویرپردازی را دریافت کنید، امّا خواه ناخواه آن را دریافت کرده اید، و آن تصویر، چه تبلیغات باشد و چه برنامه کلّی، از وقتی دریافت شد دیگر قابل پاک کردن نیست، مانند یک بیلبرد تبلیغاتی درونی می شود، که در لحظه مناسب (بسته به وقایع بیرونی) چشمک می زند… اطلاعاتی که به این صورت وارد ذهن ما می شوند، به خصوص وقتی تصاویر یا ادلّه-ای در نقض آن ها ارائه نشود و بارها و بارها تکرار شوند، به ناحق لباس موثّق بودن بر تن می کنند (زیرا چه درست باشند و چه غلط، اینها تنها اطلاعاتی هستند که ما از یک پدیده داریم) و در اینجاست که گویی دیدن چیزی معادل با باور کردن آن می شود. بدین ترتیب، هرکس که کنترل این تکنولوژی را در دست گیرد، به نوعی از قدرت دست می یابد که که پیش از این کسی در تاریخ نداشته است[۱].
البته واضح است که اثر مورد اشاره، برای همه افراد یکسان و مشابه نیست. اگرچه کسی از تأثیر ناخواسته رسانه ها مصون نبوده و باید گفت همه افراد به نحوی تحت تأثیر پیام های رسانه ای قرار می گیرند، به نظر معقول می رسد اگر بگوییم کسانی که بیشترین تأثیرات را از رسانه پذیرفته و با پیام های رسانه ای جابه جا می شوند، کسانی هستند که دارای جهان-بینی مشخص و ساختاری برای مدیریت سلامت روان خود نیستند. این افراد به علّت ضعف ابزار ذهنی لازم برای تحلیل و ارزشیابی داده های رسانه ای، یا عدم قدرت انتخاب گری نسبت به محتوای رسانه، می توانند از برنامه هایی که با تکنیک های ظریف روان شناختی طراحی می شوند (برای برخی نمونهها به مرجع ۲ مراجعه شود) بیشتر اثر پذیرفته، و به هر سمتی که رسانه ها بخواهند، گسیل شوند. سازوکار این امر به لحاظ روانی کم و بیش قابل درک است: افرادی که نسبت به جهان اطراف خود جهت گیری مشخصی نداشته و بدون قدرت سنجش، که خود محتاج یک نظام ارزشی مشخص متصل به جهان بینی است، روزگار می گذرانند، آمادگی بیشتری برای جذب یک ساختار فکری از پیش طراحی شده دارند. جالب تر آن که حتی ممکن است پس از مدتی با فراموش کردن منبع، آن را فکر خود تلقّی نمایند.
1. J. Mander, Privatization of the Consciousness, Monthly Review, volume 64, issue 05, Oct. 2012
۲. رضا جنیدی، تکنیکهای عملیات روانی و شیوههای مقابله، به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی)، ۱۳۸۹.